Thursday, June 25, 2009

حضور...


چنانچه با حضور..توجه و نیز تقدس زندگی کنیم

هر لحظه از زندگی می تواند..

مراسمی زیبا باشد که ارتباط ما را با خالق هستی و موجودات و

تمامی شکل های حیات گرامی می دارد.

لحظه های ناب... عشق


ازدواج..یک حلقه ی ازدواج و یا تکه کاغذی که ان را امضا می کنیم و سند ازدواج محسوب می شود نیست.

...و یا

یک جشن عروسی که از ان به بعد همه ما را زن و شوهر می شناسند

ازدواج یک واژه نیست..یک فعل است

چیزی نیست که ان را به دست بیاریم

چیزی است که باید ان را انجام بدیم..

Thursday, June 18, 2009

nights


How many nights have i passed thinking...
how nice it could be if we always stayed together...

اردیبهشتی ها....


ما اردیبهشتی ها همو خوب میشناسیم..با روحیات جالب و حساسمون معروف هستیم

افراد سر شناسی هم هستن که متولد اردیبهشت هستن...

ویلیام شکسپیر..زیگموند فروید..برتراند راسل..بنان..و.....

به هر حال..اردیبهشت یکی از بهترین ماه های سال است

و متولدین این ماه....خب دیگه...ما اردیبهشتی ها...

Sunday, June 14, 2009

تصمیم...


نه دیگه...از فردا حتما روزی 1 ساعت ویولن تمرین میکنم...قول میدم

اخه خیلی وقته داداشم یه ویولن بهم داده.!!!

ولی من..سرم شلوغه..کلاسای زبان هم فشرده است...با یه سری کار دیگه که حالا بعد باید در بارشون بنویسم

واسه کنکور هم اصلا نخوندم

خوب این روزها درگیرم

ولی من می توانم.

موفقیتم را دارم می بینم

فقط باید ایمان داشته باشیم.

ایمانی که دل و جرات بیاره.

من برای طرح الهی

زندگیم کاملا مجهزم..من در برابر هر وضعی نه برابر که بالاترم.

انچه جویای انم هم اکنون جویای من است.

روز فرشته ها


مادر یعنی همه ی دنیا...یعنی عاشق...

یعنی بهترین دوست..


مامان مهربان من فقط مامانم نیست...خواهرمه
...بهترین دوستمه...فرشته ی نازنینمه...

مامان جونم روزت مبارک.

همه ی مادرها عشقن...

i miss u so much


I love you so much
that i'd like to share my happiest moments
with you!

Saturday, June 13, 2009

عاشقی کردن....اکنون


اینک زمان عاشقی است...می توان جاری شد در لحظه لحظه ی روزهای عاشقی

می توانیم عشق بورزیم و عاشقی کنیم...

هستم عشق من..پس باش و بمان...

عشق من


می توانستم ببارم...

می توانستم باشم و کنارش ارام گیرم...

می توانست کوهم باشد

می توانستم...اگر کوچه را اشتباه نمی رفتم

اگر...راه را نشانم میداد...اگر...

دختری در حال پرش



یادم نیست که چقدر دویدم....یادم نیست که تا کجا دویدم

یادم نیست که با که دویدم

فقط یادم میاید که نفسم تنگی کرد

خسته شدم

چیزی در من شکست

نگاهم خیس شد

یادم نیست که چقدر و تا کجا و با که دویدم

فقط یادم میاید که خستگی راه به تنم مانده است

hello world

hello world